۱۳۹۰ شهریور ۲, چهارشنبه

پوزخنده تلخ


چهره مضحكي داشت.

وقتي وارد جمع شد همه به قيافه اش خنديدند

اما انگار پوزخند من خيلي برايش سنگين بود با گام هايي قاطع آمدو روبرويم ايستاد

و با صدايي رسا گفت:"به نقش ميخندي يا به نقاش؟"

غوغا


ديشب در من غوغايي بود.

دلم كودك درونم را گروگان گرفته بود

تك تير انداز مستقر بر روي مغزم به اشتباه كودك درونم را كشت

مغز و دلم به حبس ابد محكوم شدند

۱۳۸۹ آبان ۱۹, چهارشنبه

پر پرواز

پدرم ميگويد: پدرش به او پرواز كردن نياموخته!اما من به تو پرواز مي آموزم.

پدر پر پروازم را شكستند.

و حالا من لذت پرواز را ميدانم و نميتوانم پرواز كنم.

ممنونم كه پريدن را يادم دادي پدر عزيزم

۱۳۸۹ شهریور ۳, چهارشنبه

گاهي

گاهي فرصت داري اما نمي خواهي اندكي بعد مي خواهي اما فرصتي نداري
گاهي بايد باشي اما نيستي اندكي بعد نبايد باشي اما هستي
گاهي آنقدر بلندي كه دست نيافتني ميشوي
گاهي آنقدر كوچكي كه در چشم  نميايي
گاهي پر ز شوري گاهي غمناك تريني
                             
                             زندگي رودخانه اي از گاه و بي گاه است
                                            گاه ها را درياب
                         

۱۳۸۹ مرداد ۲۶, سه‌شنبه

بر فراز بلندي ها

به هنگام پا گذاشتن در اين دنيا گريستم چون تمامي لذت را در شكم مادرم مي ديدم
وقتي توانستم راه بروم
مورچه را كوچكترين موجود زمين و دستگيره ي  در را  بلندترين مي دانستم

بزرگ شدم... به پشت بام رفتم از آنجا همه ي حياط پيدا بود
بزرگ تر شدم قله ي كوه را فتح كردم ساختمان ها خيلي كوچك بودند و تمام شهر عيان بود

سوار بر هواپيمايي بر بلنداي كوه ها بودم آنگاه قله ي كوهي را كه فتح كردم
ديدم اما كله قندي بيش نبود
باز هم بالاتر رفتم  سوار بر ماهواره اي به بيرون از جو...

حالا زمين با همه ي عظمتش اندازه ي مورچه اي بود كه در كودكي كوچكترين  مي پنداشتمش
دورتر و دورتر و دورتر... به سياره اي دگر به كهكشاني ديگررفتم   يادم رفته بود مورچه چيست
هرچه بالا تر مي رفتم چيزهايي كه برايم بزرگترين بودند ريزتر  مي شدند وبي معني تر مثل خود من...


بلنداي من نيز تنها به وسايلي بود
كه مرا بالا مي بردند
نه خودم

۱۳۸۹ مرداد ۲۰, چهارشنبه

اولين



اولين راه دنيا تنها راه دنيا نيست.اولين راه دنيا بزرگترين راه نيست زيباترين نيست بهترين و پايدار ترين نيست آخرين هم نيست.فقط اولين است.پس توقع زيادي از اولين راه و از اولين ها نداشته باشيد.

اولين ها بيشتر از ديگران رنج مي برند.اولين ها شجاع اند اما لزوما استوار نيستند
 اما


اولين هايي جاودانند كه گه گاه پيچ و خم راه را منعطفانه در دل خود جاي دهند و گاه دل كوه را بشكافند ودر تاريكي پيش روند تا آن لحظه كه به رايحه ي خوش روشنايي رسند.

اولين ها را غنيمت بشماريد و محترم اما مقدس ندانيد و آن را تكيه گاه خود قرار ندهيد

۱۳۸۹ مرداد ۱۹, سه‌شنبه

آغاز



به نام آنكه آفريد و در آفرينشش هيچ اشتباهي نبود.

به نام خالق عشق. به نام او كه اگر اندكي در جهانش تامل كنيم عاشقش مي شويم

و دليل زندگيمان او مي شود و نه چيز ديگر.

به نام او كه در تنها ييمان درون ماست ولي احساسش نمي كنيم.



                       به نام خداااااااااااااااااااا